بامداد بابا
داریم به چهار ماهگیت نزدیک میشویم. برای آنها که پدر و مادر نیستند چهار ماهگی هم یک عدد ساده است. برای ما اما چهار ماهگی یعنی یک آماده باش کامل در خانه برای روز موعود واکسن چهار ماهگی. وقت خالی کردن دو نفره، گرفتن دارو و دماسنج برای تب احتمالی و آمادگی روانی برای چند شب احتمالا سخت.
عزیز دلم
در نامه دو ماهگیت هم برایت نوشته بودم که دردهایی که به بدنت وارد میشود اما به نفعت است چهقدر برای ما دو تا دردناک اما اجتنابناپذیر است.
پسر گلم
شاید اگر قرنها پیش به دنیا میآمدی هیچکدام از این دردها را در کودکی نمیکشیدی اما به جایش ممکن بود خدای ناکرده فلج شوی، یک ویروس کوچک تو را از پا در بیاورد و خدای ناکرده داغت به دل پدر و مادرت بماند. اما این جهان معاصر هر چه بدی داشته باشد، هر چه محیط زیستش روز به روز نابودتر باشد، هوایش آلودهتر، پرخاشگری انسانهایش بیشتر، جنگهایش خانمانسوزتر، تعداد مهاجرانش بیشتر؛ لا اقل این حسن را دارد که بهداشت آنقدر فراگیر شده است که لااقل در کشوری که تو در آن به دنیا آمدهای بچهها به خاطر بیماریهای ساده پیشگیریپذیر از دنیا نروند.
عزیز دلم
در نامه بعد برایت خواهم نوشت که بعد از واکسن چهار ماهگی چه بر ما گذشت.
هفته پانزدهم/ از تو یاد میگیرم
هفته چهاردهم/ دردسرهای پیشبینینشده
هفته سیزدهم/ یه روز آقا خرگوشه…
هفته دوازدهم/ این جهان دوار
هفته یازدهم/ آن ذهن غریزی بی اراده
هفته دهم/ بازگشت به خانه
هفته نهم/ دردت به جانم پسرکم
هفته هشتم/ سفر به خانه پدری
هفته هفتم/ دومین سفر سه نفره
هفته ششم/ با تو پیش طبیب
هفته پنجم/ زندگی سه نفره
هفته چهارم/ امان از آرزوهای پدرانه
هفته سوم/ از روزهای دوری
هفته دوم/ پدر خوب، پدر بد
هفته اول/ تولد در بامداد بارانی
برگرفته از سایت: نینی سایت