دردِ دل‌های مامان/ دلم می‌خواست بچه‌ام دختر باشد

دردِ دل‌های مامان/ دلم می‌خواست بچه‌ام دختر باشد

نی‌نی سایت: همیشه وقتی فکر بچه‌دار شدن را می‌کردم، دلهره می‌گرفتم؛ اینکه شاید دیگر نتوانم سر کار بروم، به کارهای مورد علاقه‌ام برسم یا اینکه اصلا از عهده وظایف مادری یا خرج و مخارج او برنیایم. برای همین هیچ وقت پیشنهاد بچه‌دار شدن را به همسرم ندادم تا اینکه یک روز در مشاجره‌ای کوتاه، همسرم با صدای بلند گفت:”من بچه می‌خوام!” شنیدن این حرف آن هم با آن لحن کوبنده و قاطع آنقدر مرا شوکه کرد که زدم زیر خنده. فقط می‌خندیدم ولی نه از خوشحالی، بلکه از روی اضطراب و تعجب. آخر من همیشه وقتی شوکه می‌شوم، خنده‌ام می‌گیرد. در آن لحظه سیل افکار گوناگون بود که به مغزم هجوم می‌آورد. حالا زمان تصمیم‌گیری بود چون با خودم عهد بسته بودم تا زمانی که همسرم بچه نخواهد حتی یک کلمه هم در این باره صحبت نکنم. حالا وقتش بود که درباره بچه‌دار شدن جدی فکر کنم. با خودم گفتم اگر جواب منفی به درخواست همسرم بدهم شاید او قبول کند ولی ممکن است یک روز شوق پدر بودن را فراموش کند و چند سال بعد که شاید من دلم بخواهد مادر شوم، او دیگر قبول نکند؛ یا اگر هم قبول کند شاید همه سختی‌های بچه‌داری را به گردن من بیندازد و بگوید “تو خواستی”. اگر هم پاسخ مثبت می‌دادم که بدون شک زندگی‌ام 360 درجه تغییر می‌کرد چون من یک زن شاغل بودم. حالا باید تصمیم می‌گرفتم و به این ترتیب خودم را برای مادر شدن آماده کردم.



اوایل بارداری، هنوز هم در تصمیمی که گرفته بودم کمی تردید داشتم. هر وقت که با همسرم مشاجره‌های معمولی داشتم با خودم می‌گفتم نکند تصمیم اشتباهی گرفته‌ام اما باید بعد از 10 سال زندگی مشترک حساسیت‌های بی‌موقع و دنبال بهانه گشتن برای گیردادن را کنار می‌گذاشتم. سخت بود اما با تمرین بسیار شرایط بهتر شد. درست است که می‌گویند “بچه هرچی باشه، سالم باشه” اما معمولا جنسیت بچه برای پدر و مادرها مهم است. نمی‌دانم کاربران نی‌نی‌سایت دل‌شان دختر می‌خواهد یا پسر من ولی من و همسرم دوست داشتیم فرزندمان دختر باشد. جالب اینجاست که نه تنها ما، که خانواده خودم و خانواده همسرم هم دختر دوست داشتند. روزی که برای تعیین جنسیت جنین به بیمارستان رفتیم، مادرم و مادرِ همسرم هم آمده بودند تا صدای قلب اولین نوه، اولین نتیجه و اولین نبیره خانواده را بشنوند. وقتی دکتر همراهانم را دید، خندید و گفت: “مگه اومدی زایمان کنی که این همه آدم دنبال خودت راه انداختی!” از اتاق سونو که بیرون آمدم به سمت مادر و مادر شوهرم که کنار هم نشسته بودند رفتم. چشمان‌شان به دنبال یک جواب می‌گشت. منتظر بودند که بفهمند بچه چیست و من گفتم :” پسره”. مادرم با لبخندی که روی لب داشت گفت:”دروغ می‌گی” و از آنجا که من اصلا دروغگوی خوبی نیستم خنده‌ام گرفت و گفتم:”دختره!” مادرم که انگار کشف بزرگی در زندگی‌اش کرده، با صدای غرورآمیزی گفت: “از اول هم گفته بودم دختره” به محض بیرون آمدن از بیمارستان من و شوهرم موبایل‌های‌مان را در آوردیم و شروع کردیم به خبر دادن به دوستان و فامیل. دل‌مان می‌خواست شادی‌مان را با همه قسمت کنیم. هرگز آن روز قشنگ را فراموش نمی‌کنم.




مامانِ تانیا


 

برگرفته از سایت: نینی سایت

برچسب ها:
! هشدار ! تجويز و تعيين دوز دارو به عهده پزشک مي باشد و دارو لایف مسئوليتي در خصوص مصرف خود سرانه دارو ندارد .
بعضی از قسمت ها و اطلاعات دارویی به روز نیست در صورت بروز مغایرت از فرم ارسال گزارش که در زیر آمده است گزارش خود را ارسال کنید
فرم ارسال گزارش
سوالات ، تجربه و... را در قسمت دیدگاه برای ما بنویسد تا دیگران هم استفاده کنند
دیدگاه شما

محصول با موفقیت به سبد خرید اضافه شد.