نی نی سایت: وقتی سام به دنیا آمد اواخر تابستان بود. یکی دو ماه اول هم که نوزاد خیلی کوچک و آسیب پذیر است، اگر اجباری در کار نباشد صحیح نیست کوچولو به اماکن عمومی و بیرون از خانه برده شود. از طرفی اینقدر کارهای رسیدگی به نوزاد طی ماههای اول، سنگین و خسته کننده است که فرصت و مجالی برای بیرون رفتن باقی نمیماند.بنابراین تا سامی چند ماه اول را طی کند و من هم کم کم عادت کنم، تابستان و اوایل پاییز گذشت و هوا سرد شد. امان از زمستانهای تهران و کلی پدیدههای عجیب و غریب وارونگی هوا و اعلامیههای پی در پی رادیو و تلویزیون که گروههای پر خطر در خانه بمانند و…
به همین خاطر من و سامی جز برای چکاپهای ماهانه و البته گاهی واکسن زدن، از خانه بیرون نیامدیم. من به خاطر عمل سزارینی که داشتم حدود یک ماه طول کشید تا دوباره به قول معروف، سر پا شوم، و سر پا شدنم را هم مدیون زحمتهای بی دریغ و بی وقفه پدر و مادرم هستم. بعد از آن، تازه به خودم آمدم و متوجه تغییر 180 درجهای زندگی شدم. من که دائما مشغول فعالیت و وقتگذرانی بیرون از خانه بودم و آخر هفتههایم به قرارهای دوستانه و گردش بیرون از شهر میگذشت، حالا به معنای واقعی حتی وقت حمام رفتن هم نداشتم .اگر وقت میشد و نگاهی به خودم در آیینه میانداختم، وحشت میکردم. روزهای متوالی با یک بلوز و شلوار میخوابیدم و بیدار میشدم و حمام به حمام موهایم شانه نمیخورد.تازه همه اینها به کنار،دیدن شکم جلو آمده و ترک خورده و هیکل پف کردهای که دیگر تراش و تناسب سابق را ندارد و فکر اینکه تا کی این هیکل به این شکل میماند هم داستان خودش را دارد. حدود سه ماهی اوضاع به همین منوال گذشت؛ بیحوصله و غرغرو شده بودم و حوصله حرف زدن با هیچ کس را نداشتم. گاهی فکر میکردم دیوارهای خانه به سمتام حرکت میکنند. در کنار همه اینها،وسواس به انجام کارهای خانه به منوال گذشته هم بود؛ باید مثل قبل همه چیز تمیز و مرتب سرجای خودش باشد و بینظمی اعصاب مرا بههم میریزد و همین، کار را سختتر میکرد. چون واقعا همه این کارها و رسیدگی دائم به نوزاد توان آدم را به صفر نزدیک میکند.تازه پدر و مادرم هر روز کنارم بودند و کلی برای انجام کارهای خانه و بچه به من کمک میکردند و میکنند.
یک روز که هنوز مادرم نرسیده بود و من و سام تنها بودیم و گریههای بی وقفهاش دیوانه ام کرده بود ، همزمان با بچه شروع کردم به گریه کردن. اینقدر تکانش دادم و قربان صدقهاش رفتم که خوابش برد و من هم از بس هقهق کرده بودم،بیهوش شدم. وقتی بیدار شدم نوبت مامان بود که قربان صدقه من برود و نصیحتم کند. آن روز کمی به خودم آمدم و فکر کردم که من صاحب یک بچه خوشگل و سالم شدهام، چیزی که شاید آرزوی خیلی از زنهای روی این کره خاکی باشد. پدر و مادری دارم که تمام وقت در اختیار من و زندگی و بچهام هستند پس باید خدا را به خاطر سلامتی خودم و کودکم و طبیعی بودن روند زندگیم شکر کنم.
فردای همان روز به پیشنهاد همسرم با یک روانشناس آشنا، تلفنی گپی زدیم و او هم همین حرفها را زد و به من اطمینان داد که حسم کاملا طبیعی است و خیلی از خانمها طی دوران پس از زایمان به خاطر این تغییر در فرم زندگی، دچار افسردگی حاد میشوند که البته به تغییر هورمونها در بدن هم مربوط میشود. بنابراین باید به خودمان کمک کنیم تا بتوانیم حتیالامکان با کمترین آسیب به خود و خانواده و بهترین شکل ممکن، این دوران را پشت سر گذاشته و از وجود کودکمان لذت ببریم.
البته نباید فراموش کرد که نقش همسران در چگونه طی شدن این مسیر خیلی مهم است. به زبان ساده ،اگر آقایان نمیتوانند یا وقت ندارند(یا حتی نمیخواهند!)کمکی در این زمینه بکنند، زحمت را بیشتر نکرده و حداقل به لحاظ روحی کمی همراهی کرده و شرایط را سختتر نکنند. خلاصه من کمکم به خود آمدم و با همراهی اطرافیان خودم را جمع و جور کردم.
الان که پسر کوچولوی من پنج ماهش تمام شده، به نسبت اوایل کلی اوضاع تغییر کرده. به لحاظ جسمی و روحی به وجود پسرم و کارهای مربوط به او عادت کردم. یاد گرفتم که چطور کارهای خانه و نوزاد را با هم انجام داده و تازه چند کار از راه دور را هم در منزل انجام دهم. سام هم کمی بزرگتر شده و ترس من از سرما خوردگی و مسائل دیگر هم کمتر شده و گاهی برای ناهار روزهای تعطیل به پیشنهاد همسر برای تغییر روحیه،دسته جمعی بیرون شهر هم میرویم. حتما سایر خانمها هم هر کدام به شکل متفاوتی این دوران را تجربه کردهاند، ولی تجربه من به شخصه میگوید تنهایی هیچ کاری را نمیتوان از پیش برد و کمک داشتن، البته اگر امکانش وجود داشته باشد، خیلی موثر است. عامل مهم بعدی هم کمک کردن به خودمان است.اعتقاد همیشگی من بالا بردن آگاهی و دانش در هر زمینهای است و در این مورد خاص کمک گرفتن از مشاور یا روانشناس و افراد باتجربه خیلی مفید است.همراهی همسر در پذیرفتن مسئولیتش به عنوان پدر یا حتی گاهی فقط در حد کلمات محبتآمیز و درک شرایط، معجزه میکند.
برگرفته از سایت: نینی سایت