درد دل‌های مامان/ ماجرای واکسن زدن به پسرم

درد دل‌های مامان/ ماجرای واکسن زدن به پسرم

نی نی سایت: آقاکوچولوی خانه ما، اولین سال زندگیش را به نیمه رساند. سام شش ماهگی را پشت سر گذاشته و وارد ماه هفتم شد. این شش ماه با همه سختی‌هایش مثل برق و باد گذشت. وقتی به پسرم نگاه می‌کنم، باورم نمی‌شود این همان کوچولوی 51 سانتی با 3 کیلو و 800 گرم وزنِ شش ماه پیش است که وقتی در آغوشم بود، آنقدر خودش را قلمبه می‌کرد که فقط یک سر کوچک مشخص بود و بس. حالا هشت و نیم کیلو شده و با کلی شیطنت، زندگی ما را قبضه کرده است. اما این ماه‌گرد به سادگی سایر ماه‌گرد‌ها نبود. صبح روزی که نوبت چکاپ ماهانه بود، با کلینیک تماس گرفتم که از بودن دکتر مطمئن شوم. منشی گفت احتمالا تا 5-6 روز آینده دکتر سام در مرخصی است. من هم که نسبت به سروقت بودن انجام واکسیناسیون سامی خیلی حساسم و پایان شش ماهگی هم آخرین نوبت واکسیناسیون تا قبل از یک سالگی است، حسابی نگران شدم. چون معتقدم اول دکتر باید اطمینان دهد که بچه مریضی یا تب ندارد تا مشکلی برای تزریق واکسن نباشد.
خدا را شکر طی شش ماه گذشته سام همیشه سلامت بوده و هیچ وقت تب نداشته، اما همان‌طور که قبلا هم گفتم حساسیت من روی چک کردن دمای بدنش بالاخره درست از آب در آمد؛ البته متاسفانه. وقتی متوجه شدیم دکتر نیست همسرم گفت؛ بچه که مشکلی ندارد، در خانه‌های بهداشت هم همیشه یک دکتر مستقر است. سام را سر وقت می‌بریم برای واکسیناسیون و قبلش هم از دکتر مرکز می‌خواهیم معاینه‌ای انجام دهدتا مطمئن شویم. من هم قبول کردم.
عصرهمان روز مامان مثل همیشه به خانه ما آمد و قرار شد سام را حمام کند چون بعد از واکسن بهتر است تا  2-3 روز بچه را حمام نکرد. وقتی لختش کردم، حس کردم دمای بدنش بالاست. اما دوباره همسر و مادرم گفتند که من اشتباه می‌کنم و سام کلا بدنش گرم است. متاسفانه دو تا دماسنج شیشه‌ای هم داشتیم که نمیدانم چرا هیچ‌کدام کار نمی‌کرد و چون تا به حال پیش نیامده بود، به فکر تهیه انواع دیگری هم نیفتاده بودیم. خلاصه حمام آب گرم انجام شد و تا شب من مدام نگران بودم تا اینکه واقعا پیشانی پسرم داغ شد و همسرم هم متوجه این دمای بالا شد. لپ‌های سام گل انداخته بود ولی هیچ علائم دیگری وجود نداشت. با یکی از دوستان همسرم که پزشک است تماس گرفتیم و او گفت ریسک نکنیم و چون تب برای کودک اصلا خوب نیست، سریع از تب‌بر یا همان قطره استامینوفن استفاده کنم. سریع دست به کار شدم و دو‌برابر وزنش قطره به او دادم و برای چهار ساعت دیگر زمان را نگه‌داشتم. اما به خاطر اینکه اولین تجربه تب کردن پسرم بود، نگران شدم و به قطره اکتفا نکردم. درظرفی آب خنک ریختم و با حوله نرمی شروع کردم روی پیشانی سام کمپرس سرد گذاشتن. پسرم داغ بود و ناآرام. اما نه از آبریزش خبری بود و نه از سرفه و عطسه. کمپرس واقعا خوب و موثر بود و باعث آرامش سام می‌شد و سریع تب را پایین آورد. تا صبح هم قطره را چهار ساعت یک‌بار تکرار کردم. وقتی بیدار شدیم سامی مثل هر روز سرحال و خوش‌خنده بود و اثری هم از تب نبود. اینجا بی‌تجربگی دوباره خودنمایی کرد. به حرف همسرم گوش دادم و قبل از رفتن به مرکز بهداشت دوباره از قطره تب‌بر استفاده کردم.

 



چشمتان روز بد نبیند؛ وارد مرکز که شدیم هول کردیم. کارگر‌ها مشغول بازسازی بودند و وسط کلی خاک و گچ و سیمان، یک میز بود و کل پرسنل آنجا انجام وظیفه می‌کردند. با راهنمایی چندنفر، مثلا دکتر آنجا را پیدا کردیم و شرح حال پسرم را گفتم و خواهش کردم معاینه‌ای انجام دهد و نظرش را بگوید. از معاینه و وسایل آن که خبری نبود و فقط بایک درجه روی پیشانی گذاشتن، گفت فعلا که تب ندارد، ولی چون قبل ازآمدن از قطره تب‌بر استفاده کردی، نمی‌توان گفت واقعا تب دارد یا نه. اینجا بود که نکته مهمی یاد گرفتم؛ وقتی کودک کمی مشکوک به تب است، صبح روز واکسن نباید از هیچ دارویی استفاده کرد تا وضعیت واقعی، خودش را نشان دهد. خلاصه این خانم دکتر کمی این پا و آن پا کرد و گفت،آبریزش و علائم ظاهری هم که ندارد، چیزی نیست. واکسن را تزریق کن. ما هم به حساب حرف دکتر مرکز ،واکسن را زدیم. پسرم خیلی شجاع بود و فقط زمان تزریق کمی گریه کرد و بعد کاملا آرام بود. به توصیه مسئول واکسن هم تا 48 ساعت قطره تب‌بر را باید ادامه می‌دادم. وقتی به خانه آمدیم، شیر خورد و خوابید. اما من واقعا نگران بودم. وقتی مامان آمد، متوجه شدیم تب سامی مجدد بالا رفته. برای کمک به من، مامان جان عزیزم شب منزل ما خوابید و دو‌نفری تا صبح کمپرس سرد گذاشتیم و برای اینکه پسرکوچولوی من راحت بخوابد، شیفتی مجبورشدیم روی پا مدام تکانش دهیم. چون دائم ناله می‌کرد و از خواب می‌پرید. هرچه تماس می‌گرفتم، باز می‌گفتند دکترش هنوز از مرخصی نیامده و به مشاوره تلفنی با پزشک دیگری وصل می‌کردند. دکتر توصیه کرد از تب‌بر تا همان 48 ساعت بعد استفاده کنم. اگر بعد از دو روز مجدد تب داشت، حتما مراجعه به اورژانس داشته باشم. بالاخره دو روز تمام شد و دوباره چک کردن‌های دمای بدن سام توسط من آغاز و اطرافیان کلافه شدند.
حالش بهتر شده بود و تب نداشت، اما مدام حس می‌کردم بچه مثل همیشه نیست. مادرها خوب می‌دانند چه می‌گویم. هر مادری حس و حال کوچولوی خودش را بدون این که بتواند توصیفش کند، بهتر از هرکسی می‌فهمد. شب‌ها زمان خواب بینی سام دچار گرفتگی می‌شد و اذیتش می‌کرد و موجب بدخوابی پسرم بود، طوری که نمی‌توانست شیرش را کامل بخورد. بالاخره جناب دکتر از مرخصی آمدند و ما چهار روز بعد از تزریق واکسن راهی چکاپ ماهانه شدیم. وقتی شرح ماوقع دادم، چشم‌های دکتر گرد شد و گفت: «شما و کوچولوی قوی ما، شانس آوردید. به نظر ویروس کوچولویی بوده که سام تونسته اون رو رد کنه. ولی می‌تونست اوضاع بدتر بشه اگر که سام کمی ضعیف‌تر بود و موجب تب بالا و خطرناکی می‌شد. دیگه هیچ‌وقت برای بچه تب‌دار، حتی اگر یک درجه بود، واکسن تزریق نکنید.» وقتی از علائم پرسید و گفتم ظاهر سام هیچ علامتی نداشته جز اینکه بعد از واکسن دچار اسهال سبز رنگ شده بوده، مطمئن شد که ویروس کوچکی دربدن شازده ما بوده که خدا را شکر به خیر گذشته. در‌ضمن به لیست غذا‌های سامی، سوپ و تخم‌مرغ اضافه شد. سوپ شامل گشنیز و جعفری، برنج، هویج، ماهیچه یا مرغ که بعد از پخت میکس می‌شود و زرده تخم‌مرغی که کاملا پخته شده و به اندازه یک نخود از آن، هر روز در کمی شیر حل می‌شود تا آقا نوش جان کنند. البته سرلاک برنج هم تبدیل به گندم شد. این اتفاق موجب شد تا به حسم به عنوان مادر بیشتر اعتماد کنم و یاد بگیرم که باید در مواقع خاص توانایی تصمیم‌گیری قاطعانه در خصوص پسرم را داشته باشم و کاری را که فکر می‌کنم درست نیست یا به آن شک دارم، انجام ندهم. امیدوارم فرشته کوچولو‌های ما همیشه سلامت باشند.
مامان سامی

برگرفته از سایت: نینی سایت

برچسب ها:
! هشدار ! تجويز و تعيين دوز دارو به عهده پزشک مي باشد و دارو لایف مسئوليتي در خصوص مصرف خود سرانه دارو ندارد .
بعضی از قسمت ها و اطلاعات دارویی به روز نیست در صورت بروز مغایرت از فرم ارسال گزارش که در زیر آمده است گزارش خود را ارسال کنید
فرم ارسال گزارش
سوالات ، تجربه و... را در قسمت دیدگاه برای ما بنویسد تا دیگران هم استفاده کنند
دیدگاه شما

محصول با موفقیت به سبد خرید اضافه شد.