لالایی کن بخواب
لا لایی کن بخواب خوابت قشنگه گل مهتاب شبات هزار تا رنگه یه وقت بیدار […]
لا لایی کن بخواب خوابت قشنگه گل مهتاب شبات هزار تا رنگه یه وقت بیدار […]
لالا لالا گل لاله پلنگ در کوچه میناله لالالالا گل پسته مامان شده زار و […]
یک روز یک مرد روستایی یک کوله بار روی خرش گذاشت و خودش هم سوار […]
لالایی ماه و مهتابه لالایی مونس خوابه لالایی قصه ی گل هاس پر از آفتاب […]
در یک باغچه کوچک ، دو درخت زندگی می کردند . یکی درخت آلبالو و […]
هوا خیلی سرد بود و برف می بارید . آخرین شب سال بود . دختری […]
زمستان تمام شده و بهار آمده بود. گلها و گیاهان، یکی یکی سرشان را از […]
یکى بود و یکى نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. در زمان قدیم یک مردى […]
روزی روزگاری پسرک چوپانی در ده ای زندگی می کرد. او هر روز صبح گوسفندان […]
روزی روزگاری پیرمرد کشاورزی با خانواده اش در یک مزرعه کوچک زندگی می کردند . […]
یکی بود، یکی نبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود. یک خاله سوسکه بود، […]
شب چله بود. ته دریا ماهی پیر دوازده هزار تا از بچهها و نوههایش را […]