نینی سایت: دیدن همسرم با آن چهره شاد و حالی که سرشار از شوق پدرانه است و کمتر بروز میدهد، برای من بهترین صحنه بود. صحنهای که کمتر حسش کرده بودم و در میان شوق و حس مادرانه خودم گم شده بود. حس پدر بودن برای او شاید هم اندازه حس مادر شدن من بود و من آن را نادیده گرفته بودم. لحظههایی بود که تا صحبت از پسرم میشد یا لباس سایز کوچکی برایش انتخاب میکردیم کنج لبش لبخند عمیقی مینشست و ذوقی درونش بیداد میکرد که شاید برای من آن لحظه نامفهوم بود. خیلی وقتها به دلیل محبت اطرافیان به من و حس مادر شدنم دیدم که چطور در گوشهای مینشیند و عاشقانه من را نگاه میکند و تماما اشکی بر چشمش دارد. یا به خاطر دور بودن از چشم نظر برایم مدام اسفند دود میکرد و دور تا دور شکمم میچرخاند.
دیشب همسرم برای من چهره دیگری داشت، چهرهاش شبیه پدرها شده بود دیگر آن خامی جوانی را نداشت. فقط مرد جوان زندگیام نبود، پدر پسرم هم شده بود که شاید باورش برای خودش با گذشت ماههای بارداری من بیشتر میشد. با شروع بارداری من دغدغههای همسرم هم بیشتر شده بود. تمام تلاشش را برای من و فرزند تو راهیام انجام میداد. چه شبهایی که به خاطر من در سوز سرما به دنبال ویارانه سر میکرد و با ذوقی که از یک پسر بچه میتوان سراغ گرفت خوراکی را برای من میآورد. با خوشحال و شعف از این که توانسته بود نیاز من و فرزندش را اجابت کند.
دیشب برای پسرم سرویس کالسکه و کریر را آورده بودند و هیچ کدام از وسایل مونتاژ نشده بود. همسرم با عشق و علاقهای که از چهرهاش کاملا پیدا بود سعی بر سر هم کردن آنها داشت. خیلی اصرار کرد که همان موقع درستش کند شاید فکر میکرد من نمیتوانم انجامش دهم. ولی وقتی با وسواس خاصی و با فکر اینکه بچه چطوری در وسیله راحت باشد کارها را انجام میداد من را شگفتزده و میخکوب کرد. فقط توانستم از او در حین کار عکس بگیرم و مدام قربان صدقه همسرم و پسرم بروم.
کاملا معلوم بود در آن لحظه فقط به پسرمان فکرد میکرد. اینکه چطور برای آیندهاش برنامهریزی کند و چطور زندگی را برایش راحت کند تا بزرگ شود. با وجود همسرم کنار خودم امنیت و آرامش بیشتری حس میکردم و از خدا ممنون بودم که تجربههای خوب زندگی را برایم رقم زده است تا بیشتر از قبل شکرگزارش باشم.
انشالله همه مادران دوش به دوش خود همسری فداکار و مهربان داشته باشند.
مامانِ بهنیا
برگرفته از سایت: نینی سایت