درد دل‌های مامان/ روزی که فهمیدم دوقلو باردارم!

درد دل‌های مامان/ روزی که فهمیدم دوقلو باردارم!

نی‌نی سایت: روزی که فهمیدم باردارم مثل تمام مادران دیگر خوشحال نشدم، می‌ترسیدم، نگران بودم. باورش برایم سخت بود؛ هنوز یک سال از زندگی مشترک‌مان نمی‌گذشت که در روز تولدم فهمیدم مادر شده‌ام. حس عجیبی بود، ترسم از همسرم بود که با شنیدن این خبر چه واکنشی نشان می‌دهد و اینکه اصلا چگونه بگویم که ناخواسته بود.
همسرم به دلیل سختی کار و شرایطی که زندگی‌مان داشت، مایل به بچه‌دار شدن نبود. نمی‌دانم چه طوری حرفم را به او زدم و منتظر عکس‌العملش شدم. شاید فکر نمی‌کردم بگویید سقط؛ ولی گفت و خیلی سرسختانه پای حرفش ایستاد و تمام دلیلش آماده نبودن برای پدر شدن بود. نمی‌دانم چرا با حرفش مخالفت نکردم و پیگیر دکتر شدم که راهی بتوانم پیدا کنم. ولی من 2 ماهه حامله بودم و دیگر نمی‌توانستم سقط کنم و هیچ دکتری مرا پذیرش نکرد.
همه اینها را به پای تقدیر الهی گذاشتم و از سقط منصرف شدم اما هنوز از اینکه با همسرم صحبت کنم، می‌ترسیدم. نمی‌دانستم چطور بگویم که می‌خواهم بچه را نگه دارم. برای همین یکی از دوستانم را واسطه قرار دادم که با همسرم صحبت کند و به او بگوید که غیر از گناهی که این کار دارد، برای من هم خطرناک است و احتمال خونریزی هست. یک هفته این صحبت‌ها طول کشید تا بالاخره همسرم موافقت کرد که بچه را نگه داریم. از آن لحظه به بعد شوق مادر شدن درونم بیدار شد و احساس خوبی به نوزادم پیدا کردم. 



طبق روال برای آزمایش خون و انجام سونوگرافی راهی دکتر زنان شدم و آماده دیدن قلب بچه بودم که دکتر با تعجب مرا نگاه کرد و خنده قشنگی کنج لبش نشست که مرا هم متعجب کرد. خبری که داد برایم غیرقابل پیش‌بینی بود. هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کردم که مادر دو نفر شوم؛ مادر دو قلوهایم!
دوباره ترس‌هایم شروع شد و این شادی را به کامم تلخ کرد. ترس از اینکه همسرم با یک بچه هم مخالف بود چه برسد به دو تا… شب همسرم پیگیر آزمایشات شد و می‌خواست از بچه بداند. شاید ته دل او هم شاد شده بود ولی چطور باید می‌گفتم که الان دو نفر شده‌اند و باید تمام مخارجی که نگرانش بودی را ضربدر 2 کنی؟ دلم را زدم به دریا و گفتم. وقتی شنید جوری از جایش پرید و تعجب کرد که انگار زیر پایش فنر کار گذاشته بودند. زل زد به من و با ناباوری و دهان باز فقط گفت: نههههههه… اینکه همزمان صاحب دو فرزند می‌شدیم برایش غیر قابل باور بود ولی آرام که شد و تعجبش فروکش کرد، طوری که به من قوت قلب دهد گفت: «خدارو شکر که بچه‌ها سالمن، نگران نباش یک کاریش می‌کنیم.» بر خلاف همسرم خانواده‌اش خیلی‌ خوشحال شدند و از ته دل تبریک گفتند. 
ماه‌های اول کمی سخت گذشت اما ماه‌های بعد برایم حال و هوای دیگری داشت چون مادر یک دختر و یک پسر شده بودم. دوقلوهایم یک جفت بودند و برای من حسرتی باقی نگذاشته بودند که بگویم کاش بچه پسر باشد یا دختر. این برایم لذت‌بخش‌ترین خبر دنیا بود.
اما خب مشکلاتی هم بود، مثلا من بیشتر از مادرهای دیگر چاق شده بودم و شکمم از ماه چهارم قابل دیدن بود. در طول بارداری‌ام مسائل زیادی پیش آمد که از همه مهم‌تر نفس‌تنگی بود. چند ماه بود نفس عمیق نکشیده بودم، برای خواب مشکل داشتم، نمی‌توانستم مانند بقیه خانم‎های باردار با شوهرم در خیابان راحت تردد کنم، به کارهای خانه نمی‌رسیدم. اگر مادرم نبود نمی‌توانستم حتی یک لیوان آب بخورم. به تجویز پزشک کپسول اکسیژن تهیه کردم که تقریبا تمام روز اکسیژن می‌گرفتم.
روزها گذشت اواخر ماه هشتم بود که کیسه آبم پاره شد و به خاطر اینکه تجربه نداشتم، این اتفاق را جدی نگرفتم، حتی به مادرم هم چیزی نگفتم. اما شب از درد نتوانستم آرام بگیرم تا اینکه با تجویز دکترم بستری شدم و روز 17 آذر فرشته‌های زیبای من به دنیا آمدند. به دنیا آمدنی که روزها و شب‌های سخت مرا، تمام کرد و باعث شد غم روزهای اول بارداری را فراموش کنم. غم اشتباه بزرگی که اگر انجام می‌دادم الان فرشته‌هایم را در کنارم نداشتم.


مامان آریانا و آراد

برگرفته از سایت: نینی سایت

برچسب ها:
! هشدار ! تجويز و تعيين دوز دارو به عهده پزشک مي باشد و دارو لایف مسئوليتي در خصوص مصرف خود سرانه دارو ندارد .
بعضی از قسمت ها و اطلاعات دارویی به روز نیست در صورت بروز مغایرت از فرم ارسال گزارش که در زیر آمده است گزارش خود را ارسال کنید
فرم ارسال گزارش
سوالات ، تجربه و... را در قسمت دیدگاه برای ما بنویسد تا دیگران هم استفاده کنند
دیدگاه شما

محصول با موفقیت به سبد خرید اضافه شد.