درد دلهای مامان، دلنوشتههای مادرانی است که تجربیات واقعیشان را، نگرانیها و شادیهای مادرانهشان را از دوران بارداری تا تولد و بزرگ کردن کودکشان، با نینیسایتیها درمیان میگذارند.
نینی سایت: پرهام من علاقه شدیدی به کارهای فنی مخصوصا استفاده از ابزار آلات فنی دارد. پسرم از یک سالگی به هر چیزی که به قول معروف کار فنی باشد علاقه داشت. از نگاه کردن به موتور ماشین گرفته تا کار با هر نوع پیچ گوشتی و ابزارهای فنی. خیلی وقتها پدرش یا پدربزرگش را مجبور میکرد که کاپوت ماشینشان را بالا بزنند تا ببیند در دل و روده ماشین چه خبر است؟
علاقهاش به ابزارهای فنی آنقدر زیاد بود که پدرش در یکسالگی یک ست کامل جعبه ابزار چوبی برایش خرید. خیلی جعبه قشنگ و جالبی بود؛ انواع و اقسام ابزارها در اندازه متوسط با چوب درست شده بود. خوبی ماجرا این بود که این وسایل تا حدی مثل نمونه واقعیشان قابل استفاده بود. به خاطر همین هم پرهام اوایل خیلی از آن جعبه خوشش میآمد. با ابزارها بازی میکرد و آنها را در هر چیزی که به دستش میرسد میچرخاند تا مثلا پیچش را باز کند. ولی طولی نکشید که از آن خسته شد و دوباره از ما ابزار واقعی را میخواست. مخصوصا وسیله مورد علاقهاش یعنی پیچ گوشتی! من هم میترسیدم که نکند آن را به چشمش ببرد کند یا در سوراخ پریز برق بکند و خدای نکرده اتفاق بدی برایش بیفتد. اوایل مقاومت میکردم اما اصرار پرهام برای داشتن آن بالاخره مرا تسلیم کرد. سعی کردم مراقب استفادهاش از پیچ گوشتی باشم. اما او الان که دوسال و نیم دارد مثل یک حرفهای با پیچ گوشتی کار میکند! با آن دستهای کوچکش خیلی قشنگ مثل یک مرد پیچ اسباب بازیهایش را در میآورد تا جایی که به چرخ دنده میرسد بعد که کنجکاویاش تمام میشود و میفهمد که داخل اسباب بازیهایش چه خبر است، دوباره با حوصله پیچگوشتی را برمیدارد و پیچها را میبندد.
همسرم دوست داشت پرهام دکتر شود؛ حتی او را دکتر پرهام صدا میزد و بقیه هم این را یاد گرفته بودند و پرهام را دکتر صدا میکردند. اما وقتی این علاقه عجیب او را به ابزار فنی میدید، میگفت: «میترسم پسرم آخر سر تعمیرکار بشه جای دکتر.» من هم به شوخی میگفتم: «خب چیه مگه؟ هر چی بچهم دوست داشته باشه.»
خیلیها میگویند این کار پرهام درست نیست و من نباید اجازه دهم بیش از حد با وسایل فنی بازی کند ولی من معتقدم این خلاقیتش را نشان میدهد و نباید محدودش کنم، نباید مدام به پرهام بگویم پسرم این کارت اشتباه است یا اسباب بازیهایش را دور از دسترسش بگذارم.
یک وقتهایی سوالاتی هم در این زمینهها از من میپرسد اما من جواب سوالاتش را نمیدانم. مثلا از وسایل پدر مرحومش چیزی را برمیدارد و میپرسد: مامان این برای چیه؟ من هم میگویم نمیدانم مامان جان. آن وقت خودش سعی میکند یک جوری سر از کار آن وسیله خاص دربیاورد. میخواهد آن را با وسایل دیگرش جوری سر هم کند تا یک چیزی بسازد. غرق تلاش و کشف میشود و من با لذت تماشایش میکنم.
الان تمام دلخوشی پسرم همینهاست. من هم نمیخواهم او را در این دلخوشی محدود کنم. هر وقت که به خانه پدربزرگش میرویم قبل از هر چیز میرود سراغ جعبه ابزار پدرشوهرم. خدا را شکر او هم خیلی با صبر و حوصله با پرهام رفتار میکند، همه چیز را برایش توضیح میدهد و پرهام هم خیلی قشنگ گوش میدهد. الان اسم اکثر ابزارها را میداند.
نمیدانم پسرم همان طور که پدرش آرزو داشت پزشک میشود یا علاقهاش به ابزارهای فنی او را به جای دیگری میرساند. فقط امیدوارم پسرم در آینده فرد موفقی شود، امیدوارم همه مادران شاهد موفقیت بچههایشان باشند.
مامان پرهام
برگرفته از سایت: نینی سایت