درد دل‌های مامان/ ترفند من برای خوراندن دارو

درد دل‌های مامان/ ترفند من برای خوراندن دارو

نی‌نی سایت: نمی‌دانم چرا هر چه ویروس در فصل پاییز و زمستان وجود دارد، گریبانگیر دختر کوچولوی من می‌شود. آخرین باری که سرما خورد خیلی شدید بود. تبش قطع نمی‌شد. دفعه اول که بردیم پیش دکتر، گفت: «مساله خاصی نیست یک ویروسی است که هنوز خودش را کامل نشان نداده است و من صلاح نمی‌دانم که برای بچه آنتی‌بیوتیک تجویز کنم. فقط پیشنهاد می‌کنم شربت‌های تب‌برش را مرتب بخورد. اما از آنجایی که احتیاط شرط عقل است، آنتی‌بیوتیک را می‌نویسم، اگر متوجه شدید بعد از 48ساعت تبش قطع نشده این دارو را شروع کنید.»



خلاصه بعد از 48ساعت تب دخترم قطع نشد و طبق گفته دکتر باید آنتی‌بیوتیک را به او می‌دادم. بدتر از همه اینکه به هیچ عنوان دارویش را نمی‌خورد. شربت را از داخل دهانش بیرون می‌ریخت. وای چه ساعت‌های بدی بود. حتی یادآوری خاطراتش ناراحتم می‌کند. فرشته کوچولوی من همین که قاشق و شربت را دستم می‌دید، تندی یک گوشه می‌خزید و خودش را پنهان می‌کرد. من و پدرش به زور دست و پاهایش را می‌گرفتیم و من تلاش می‌کردم قاشق شربت را در حالی که او جیغ می‌کشید و گریه می‌کرد، داخل دهانش بریزم. «ژوانا» هم یا همه شربت را بیرون می‌ریخت یا استفراغ می‌کرد. بعدازظهر بود که متوجه شدم تبش بیش از حد بالا رفته. شربت استامینوفن را با عجله آوردم تا بخورد اما حتی این شربت را هم قبول نمی‌کرد و مدام جیغ می‌کشید و دست و پا می‌زد. به پدرش می‌گفتم حالا که شربتش را نمی‌خورد باید شیاف تب‌بر بگذاریم اما او راضی نمی‌شد. درجه حرارت بدن «ژو» همین طور بالا می‌رفت و من درمانده و مستاصل شده بودم، هیچ کاری از دستم برنمی‌آمد فقط همراه دخترم گریه می‌کردم. پدرش که وضع را دید گفت بچه را سریع حاضر کنم تا پیش دکتر برویم. همین موقع بود که «ژو» از شدت تب بالا استفراغ کرد. من کاملا دست و پاهایم را گم کرده بودم و فقط خدا خدا می‌کردم که تشنج نکند. خیلی سریع خودمان را رساندیم به مطب دکتر. پیش خودم گفتم شاید وضعیتش بهتر شده باشد هرچند تبش بالا بود و تب نشانه وجود عفونت است اما خدا خدا می‌کردم که دکتر بگوید نیازی به شربت آنتی‌بیوتیک نیست. چون شربت را نمی‌خورد و من دیگر نمی‌دانستم چه کار باید بکنم.


دکتر می‌خواست گلوی «ژو» را چک کند اما او اجازه نمی‌داد و دهانش را باز نمی‌کرد. پزشک دخترم، خانم مهربانی است و با روحیه و خلق و خوی کودکان به خوبی آشناست. از داخل کشوی میزش یک لاک ناخن بیرون آورد و آن را به دخترم داد و سریع با هم دوست شدند. «ژو» عاشق لاک ناخن است و همیشه ناخن‌هایش را خودش لاک می‌زند. خلاصه دکتر گفت گلوی «ژو» قرمز شده و هرطور است باید دارویش را بخورد. یک شربت جدید برایش تجویز کرد و برای اینکه تبش بیشتر از این بالا نرود، یک شیاف هم خودش برای ژو گذاشت. برای جلوگیری از استفراغ هم ویتامین ب6 برایش تزریق کرد چون دخترم یکبار دیگر هم در مطب خود خانم دکتر استفراغ کرد. قرار شد فردا برای معاینه مجدد برویم مطب. آن شب هم موفق نشدم دارویش را بدهم. اما خدا را شکر تبش قطع شده بود و دختر کوچولوی من آن شب خیلی راحت تا صبح خوابید و من در طول شب در فواصل معین برای او شیاف تب‌بر را می‌گذاشتم.
فردا صبح دارویش را نخورد اما با هزار ترفند شیاف را برایش می‌گذاشتم. شکمش بر اثر شیاف‌ها شل شده بود و بیرون‌روی‌هایش زیاد شد. بعدازظهر مجدد پیش پزشک رفتیم و گلویش را معاینه کرد. گفت: «متاسفانه پشت لوزه‌هایش چرک کرده، باید شربت جدیدی رو که براش می‌نویسم بخوره، وگرنه باید پنی‌سیلین بزنه.» آن شب که از مطب به سمت خانه بر می‌گشتیم در این فکر بودم من با چه کلکی می‌توانم شربت را به او بدهم. دلم نمی‌خواست دوباره به زور شربت را بریزم در دهانش و او با گریه و جیغ همه را تف کند بیرون. اصلا دلم نمی‌آمد دختر کوچولوی مریض بی‌حالم را اذیت کنم، از طرفی هم اگر شربتش را نمی‌خورد حالش خوب نمی‌شد.



تصمیم گرفتم مقداری از شربت را داخل کاسه سوپش بریزم اما لب نزد. کاملا متوجه تغییر طعم سوپ شده بود. یکدفعه به ذهنم رسید که شربت را با قطره‌چکان داخل دهانش بریزم. امتحانش ضرری نداشت چون قبلا قطره‌های آهنش را با قطره‌چکان به خوبی می‌خورد. به این نتیجه رسیدم که شربت را نباید یکدفعه داخل دهانش بریزم باید آرام‌آرام و با حجم کم آن را داخل دهانش ریخت. این ترفند به خوبی جواب داد. شربت را با قطره‌چکان داخل حلقش ریختم و او هم خیلی سریع مجبور شد تا آن را قورت بدهد. خدا را شکر مشکلم حل شده بود. از آن روز به بعد شربت را با کمک قطره‌چکان به او می‌خوراندم. 
بالاخره بعد از چند روز استرس و نگرانی و دردسر، احساس آرامش می‌کردم. از اینکه دخترم شربتش را به خوبی می‌خورد، خوشحال بودم. از اینکه دیگر نیازی نبود تا پنی‌سیلین بزند خیالم راحت شده بود. حالش روز به روز بهتر می‌شد این را از شیطنت‌ها و جست‌وخیزهایش متوجه می‌شدم. دوره تکمیلی دارو به پایان رسید و من به مدت 10روز شربت را با آرامش خیال به او دادم.
احتمالا مادران دیگر هم برای دارو دادن به کودک‌شان دچار مشکل شده‌اند اما نمی‌دانم آنها چطور این مشکل را حل کرده‌اند. شاید اگر می‌دانستم این همه دردسر نمی‌کشیدم، شما این مشکل را چطور حل کردید؟


مامان ژوانا

برگرفته از سایت: نینی سایت

برچسب ها:
! هشدار ! تجويز و تعيين دوز دارو به عهده پزشک مي باشد و دارو لایف مسئوليتي در خصوص مصرف خود سرانه دارو ندارد .
بعضی از قسمت ها و اطلاعات دارویی به روز نیست در صورت بروز مغایرت از فرم ارسال گزارش که در زیر آمده است گزارش خود را ارسال کنید
فرم ارسال گزارش
سوالات ، تجربه و... را در قسمت دیدگاه برای ما بنویسد تا دیگران هم استفاده کنند
دیدگاه شما

محصول با موفقیت به سبد خرید اضافه شد.