نی نی سایت: یک مشاور در حوزه کودک و نوجوان در همین ارتباط به نسل فردا می گوید: خانواده محیط اولیه تکمیل شخصیت کودکان و نوجوانان است. این محیط، زمینه ساز رشد شخصیت افراد در سنین بزرگسالی هم خواهد بود. در نگاه کودک، پدر و مادر کل دنیا محسوب می شود. بنابراین حضور مستمر و فعال هر دو والدین می تواند نقش بسیار تاثیرگذاری بر رشد شخصیت کودک و نوجوان داشته باشد. زمانی که رابطه بین والدین و فرزندان به دلیل طلاق یا مرگ قطع می شود، این اتفاق می تواند تاثیر زیانباری بر روند رشد کودکان به لحاظ ذهنی و عاطفی بگذارد. البته تحقیقات نشان داده است کودکانی که بر اثر طلاق رابطه خود را با والدینشان از دست می دهند نسبت به کودکانی که دچار سوگ والدین می شوند، این جدایی تاثیرات به مراتب سنگین تر و زیانبار تری را روی روند رشد آنان خواهد داشت.مرگ والدین سازگاری زودهنگام تری را نسبت به طلاق و جدایی آنان در کودکان ایجاد می کند.
پیامد های منفی بر کودکان
الهه شیروانیان کارشناس حوزه کودک و نوجوان در ارتباط با پیامدهای منفی طلاق بر کودکان اظهار داشت: تاثیرات مستقیم طلاق، ایجاد ترس، خشم، گیجی و بهت زدگی در کودکان و … است که اگر پس از وقوع طلاق و جدایی به شکل درستی با کودکان برخورد نشود، ممکن است تاثیرات منفی مزمن در کودکان ایجاد شود. در سنین اولیه دبستان، طلاق والدین در کودک احساس ترس و اضطراب را ایجاد می کند. این کودکان دایم نگرانند. نگران اینکه چه اتفاقی برای آنها خواهد افتاد؛ از این پس کجا باید زندگی کنند؛ چرا پدر و مادر آنها را ترک کرده اند و چه کسی از این پس از آنها مراقبت خواهد کرد؟! هستند کودکانی که خود را در این طلاق و جدایی مقصر تلقی می کنند و به سرزنش خود می پردازند.
تمامی این موارد احساس عدم امنیت را در کودک پرورش میدهد. این عدم امنیت گاه به جایی میرسد که کودک مدام در این نگرانی به سر می برد که مبادا والدینش او را هم ترک کنند! در برخی از کودکان فشار روانی ناشی از ترس و عدم امنیت به شکل دردهای شکمی، بی اشتهایی یا پر خوری، سردرد و … خود را نشان می دهد. واکنش کودکانی که در سنین بالاتر قرار گرفته اند، بیشتر به شکل انزوا و گوشه نشینی بروز پیدا می کند که خود گواهی بر وجود احساس ترس و عدم امنیت است.
یکی دیگر از علایمی که در کودکان طلاق وجود دارد، احساس خشم و خصومتی است که در این کودکان پدید میآید و معطوف به پدر و مادر است. علی الخصوص در سنین نوجوانی این افراد به سرزنش پدر و مادر خود می پردازند و به هنجار شکنی نسبت به قوانین خانواده و سرپیچی کردن از این قوانین می پردازند. برخی مواقع در کودکان نیز این حس خود را به شکل زد و خورد با همسالان نشان می دهد. این کودکان دیگر شوقی برای مشارکت در بازی های گروهی ندارند و بیشتر در صدد ایجاد اختلال و ناسازگاری با سایر افراد در بازی های دسته جمعی هستند و خشم خود را از این طریق نشان می دهند.
کودکی که احساس گناه می کند
این روانشناس و مشاور کودک و نوجوان در ادامه افزود: بعضا در طلاق والدین، کودکان احساس گناه می کنند؛ به طوری که با زبان معصومانه ای ممکن است بگویند: “مامان برگرد دیگر تو را اذیت نمیکنم!” یا ” بابا اگر برگردی دیگر شیطنت نمی کنم!” از سوی دیگر بر اساس نظریه ادیپ کودکان بین سن 2 تا 5 سالگی بیشتر با والد جنس مخالف خود ارتباط برقرار می کنند. طلاق در این شرایط باعث می شود کودک تصور کند رقابت با والد همجنس سبب شده که او از پدر یا مادرش جدا شود و خود را به این شکل در مسئله طلاق مقصر بدانند. این موضوع خصوصا در پسران سبب می شود رشد هویت جنسی آنان با اختلالاتی مواجه شود. تحقیقات نشان می دهد پسرانی که به دور از پدر خود زندگی می کنند، هویت مردانه آنان، شجاعت،رفتار مردانه شان نسبت به کودکان پسری که با هر دو والد زندگی می کنند، کمتر بوده است.
افسردگی نزدیک است
وی در ادامه افزود: بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان، از دیگر موارد شایع پس از وقوع طلاق والدین است. این کودکان احساس لذت کمتری نسبت به زندگی دارند و درک کمتری از زندگی روزمره خود دارند. این افسردگی خود را به شکل خستگی و بی اشتهایی نشان می دهد یا حسادت و سوء ظن نسبت به همسالان خود! از سوی دیگر پس از طلاق، کودکان و نوجوانان دچار نابسامانی و در بهدری می شوند؛ چرا که مجبورند گاهی نزد پدر باشند و گاه نزد مادر. حتی گاه شبیه به یک عروسک نزد افراد مختلف اقوام حضور داشته باشند و این جا بهجایی های مداوم، آزار دهنده است و سبب می شود کودک نتواند به ثبات تربیتی و فرهنگی دست یابد و احساس امنیت و هویت کند.
شیروانیان به افزایش زمینه های ایجاد وسواس در فرزندان طلاق اشاره کرد و اظهار داشت: از آنجایی که پس از طلاق والدین به شکل فعال در تربیت فرزندان دخیل نیستند، زمینه برای ایجاد بی بند و باری و بزهکاری در فرزندان ایجاد خواهد شد. خصوصا در خانواده هایی که زن و شوهر با مدیریت درست از یکدیگر جدا نمی شوند و حتی از بچه ها به عنوان اهرم فشار بر دیگری استفاده می کنند. این تاثیرات منفی بیشتر خواهد بود.
در پسرها بیشترین واکنش رفتاری پرخاشگری و احساس خشم است. در پسرها پس از طلاق والدین، نوعی تعارض پدیدار می شود به این معنا که از یک سو از نبود پدر احساس دلتنگی می کنند و از سوی دیگر زمانی که از جانب پدر جهت ملاقات با او درخواستی صورت می پذیرد آنها از برآورده کردن این درخواست ممکن است، اجتناب کنند، در چنین شرایطی است که فرد دچار تعارض رفتاری می شود؛ چرا که نسبت به پدر خود احساس ناامنی خواهند داشت.
این رفتار در دختران بیشتر به شکل نشان دادن رفتارهای بزرگ تر از سن خود و مراقبت بیش از حد در رفتار خود و نوعی کمال طلبی منفی این حس خودش را نشان می دهد. دختران طلاق متناسب با سن تقویمی خود، ممکن است رفتار نکنند این مسئله سبب می شود نتوانند شادابی و نشاط متناسب با سن خود را داشته باشند.
دختران یا پسران؟
شیروانیان در پاسخ به این سوال نسل فردا که طلاق والدین بیشتر به دختران آسیب وارد می سازد یا به پسران؟ اظهار داشت: مطالعات نشان می دهد واکنش پسران در برابر طلاق والدین شدیدتر و عمیقتر از دختران است؛ شاید به این دلیل که در دختران قابلیت انعطاف پذیری بیشتر و سازگاری بیشتری نسبت به پسران وجود دارد. پسران پس از طلاق والدین به لحاظ تحصیلی و هویت جنسی و همچنین واکنشهای روانی، واکنش های به مراتب شدیدتری را نسبت به دختران نشان می دهند.
این مشاور حوزه کودک و نوجوان سن فرزندان را در بروز واکنش نسبت به طلاق والدین موثر ارزیابی کرد و عنوان داشت: در سنین پیش از دبستان طلاق والدین در کودک به شکل خشم و افسردگی خود را نشان می دهد، این در حالی است که در سنین بالاتر بچه ها قادر به درک بهتر و بیشتر و به صورت واقع بینانه تری از طلاق والدین هستند، اما رنجی که از این جدایی می برند عمیق تر است. این احساس غم و افسردگی در پسران جای خود را به احساس پرخاشگری و خشونت می دهد و بیشتر جلوه های اجتماعی پیدا می کند.
راهکار چیست؟
وی در پاسخ به این سوال که والدین و اطرافیان از چه راهکارهایی برای کاهش آثار سوء طلاق بر فرزندان باید استفاده کنند، به نسل فردا گفت: پدر و مادر چنین فرزندانی لازم است که حقیقت طلاق را به شکل منصفانه و درست برای فرزندان خود توضیح دهند تا فرزندان دچار اضطراب و احساس گناه و مقصر بودن در این ارتباط نشوند. همچنین والدین باید در چنین شرایطی به فرزندان خود اطمینان بدهند که این اتفاق هرگز منجر به ترک و طرد فرزندان نخواهد شد. همچنین والدین هرگز نباید از فرزند خود به عنوان اهرم فشار یا ابزاری برای انتقام گیری از طرف قابل خود بهره ببرند.
برخی از والدین متاسفانه شروع به تخریب شخصیت و چهره والدی می کنند که فرزند با او دیگر زندگی نمی کند. درد و دل کردن های منفی با فرزند و مقصر جلوه دادن والدی که دیگر با فرزند زندگی نمی کند، اقدامی غلط است که در رشد شخصیت و هویت فرزندان، آثار سویی خواهد گذاشت و فرزند را تا ابد دچار احساس فقدان پدر و مادر نه به صورت فیزیکی، بلکه به صورت ذهنی و عاطفی میکند. این امر بدبینی شدید را در فرزند نسبت به والد مقابل یا حتی هر دو والدین ایجاد می کند.
والدین باید در این شرایط به فرزندان اطمینان بدهند که اگر چه ما بنا به دلایلی از یکدیگر جدا شده ایم و دیگر با هم زندگی نمی کنیم، اما هر دو ما برای همیشه پدر و مادر تو محسوب می شویم و در امر تربیت و حمایت از تو با یکدیگر همکاری خواهیم داشت و در زمینه والد بودن چیزی برای فرزند خود کم نخواهیم گذاشت.
این گونه برخورد در فرزند، احساس امنیت ایجاد خواهد کرد و تنها در چنین شرایطی است که می توان از این نوع جدایی با عنوان یک طلاق موفق یاد کرد.
طلاقی که شاید به یک نابسامانی در یک زندگی پایان داده و از طرفی رفاه مادی و معنوی و روانی بیشتری برای فرزندان فراهم کرده است.
خانواده های طرفین هم نباید به بدگویی و ایجاد ذهنیت منفی نسبت به والد مقابل بپردازند. حمایتهای افراطی از فرزندان طلاق هم می تواند آثار سوء بر جا گذارد. اینکه پس از طلاق برخی از والدین سعی می کنند همه خواسته های فرزندان خود را بر آورده کنند سبب کاهش آستانه تحمل فررندان در برابر ناکامی ها شود که باید مراقب این رفتار نیز بود.
منبع: سلامت نیوز
برگرفته از سایت: نینی سایت